×
اطلاعات بیشتر باشه، مرسی برای ارائه بهترین تجربه کاربری به شما، ما از کوکی ها استفاده میکنیم

gegli

رفقاي پابرهنه

غــــــــــــــــــــم

هم آیه و هم کتاب می گفت حسین
هم لیلی و هم رباب می گفت حسین
اعضاء و جوارح قتیل ره عشق
در خون خودش خضاب می گفت:حسین

سلام
شهادت سرور و سالارشهیدان امام حسین (ع) و یاران باوفایش را به همه ی شما دوستای عزیزم تسلیت میگم . امیدوارم تو این ماه قشنگ هر کس حاجتمنده دست خالی برنگرده

عاشورا هم که تمام شد
رفت تا سال دیگه
آیا زنده ایم كه عاشورای دیگر را برای حسین عزاداری كنیم

تنهـایـی یعنی یه وقتهایی هست میبینی فقط خودتی و خودت

رفیق داری همـــدرد نداری

خانواده داری حمـــایت نداری

عشق داری تکیــــه گاه نداری

مثل همیــــشه همه چــــــی داری و

هیچــی نداری

به سلامتی همه اونهایی که خودشون هستن با خودشون....!!ء

به سلامتی همه اونهایی که خودشون هستن با خودشون....!!

سلامتیه همه ی اونایی که
انقدر خستن که نه می تونن خیانت کنن
و نه حوصله دارن دوباره کسی رو دوست داشته باشن... !!!

ء

اس ام اس عاشقانه تنهایی اذر 91

تنهایی همین است ، تکرار نامنظم من بی تو

بی آنکه بدانی برای تو نفس می کشم


*
* * * * * * * * * * * * * * * *

کجایی ؟؟؟

ﺗﻨﻬﺎﯾﯽ ﻧﻤﯿﺸﻪ ﺍﺯ ﭘﺲ ﺗﻨﻬﺎﯾﯽ ﺑﺮ ﺍﻭﻣﺪ !


*
* * * * * * * * * * * * * * * *

تنهایی نامِ دیگر پاییز است ?

هرچه عمیق تر ، برگ ریزان خاطره هایت بیشتر ?

داستان کوتاه نصایح پدرانه

روزی پدری هنگام مرگ فرزندش را فراخواند و گفت فرزندم تو را چهار وصیت دارم و امیدوارم که در زندگی به این چهار توجه کنی. اول اینکه اگر خواستی ملکی بفروشی ابتدا دستی به سرو وریش بکش و بعد بفروش دوم اینکه اگر خواستی با فاحشه ای همبستر شوی سعی کن صبح زود به نزدش بروی سوم اینکه اگر خواستی قمار بازی کنی سعی کن با بزرگترین قمار باز شهر بازی کنی چهارم اینکه اگر خواستی سیگار یا افیونی شروع کنی با آدم بزرگسالی شروع کن


مدتی پس از مرگ پدر او تصمیم گرفت خانه پدری که تنها ارث پدرش بود را بفروشد پس به نصیحت پدرش عمل کرد و آن ملک را با زحمت فراوان سروسامان داد پس از اتمام کار دید خانه بسیار زیبا شده و حیف است که بفروشد پس منصرف شد


مدتی بعد خواست با فاحشه معروف شهر همبستر شود .طبق نصیحت پدر صبح زود به در خانه اش رفت.اما چون صبح زود بود و فاحشه فرصت نکرده بود آرایش کند دید که او بسیار زشت است و منصرف شد


مدتی بعد نیز خواست قمار بازی کند.پس از پرسوجوی فراوان بزرگترین قمار باز شهر را پیدا کرد.دید او در خرابه ای زندگی میکند و حتی تن پوش مناسبی هم ندارد.وقتی علتش را پرسید قمارباز بزرگ گفت همه داراییم را در قمار باخته ام در نتیجه از این کار هم منصرف شده و به عمق نصایح پدرش پی برد . اما زمانی که دوستانش سیگار برگی به او تعارف کردند که با آنها هم دود شود بیاد وصیت پدر افتاد و نپذیرفت تا با مرد پنجاه ساله ای که پدر یکی از دوستانش بود شروع کند ولی وقتی او را نزدیک به موت یافت که بر اثر این دود کردنها و مواد مخدر بود خدا را شکر کرد که او آلوده نشده وبه پدر رحمت فرستاد

تئو رو خدا برگرد....

بد ترین حالت ممکن اینه که
وقتی باهاش قهری گوشیت زنگ میخوره اس ام اس میاد
همه تن و بدنت میلرزه چون فکر میکنی اوون
بعد که میبینی اون نیس بدجوری له میشی!
ولی غرور لعنتیتم اجازه نمیده بهش زنگ بزنی

منتظری اون اول بیاد سمتت
اونم نمیاد
توام نمیری
یه رابطه توو اوجش تموم میشه !!


فــرامــوش ڪــردنـتـــ بــرایـم مـثـل آبـــ خــوردن استــ ...

از همــان آبـهـایـے ڪــه مـیـپـرد تــوی گــلـو


خــفــه ات میــکنـد ...


از همان هایے ڪــه بــایــد ساعـت هـا سـرفـه ڪـنـے ...


از همــان هـایـے ڪــه بـی اختیــار اشـڪــهایـت را جـاری میـڪــند ...


حالت بدون مـن چطور است..؟!!

آرامتـری..؟شادتـری..؟دغدغه هایت کمتر شده..؟!.....


من حالم خوب است اما تو باور نکن...


من دل نگرانم و بـی تاب ...


و فقط یک سوال از درونم مرا به دار میکشد و


آن این است....چرا اینقدر راحت گذاشتی بِروم...؟



چقدر بی خبری سخته

چقدر سخته به فکر یکی باشی

و در اون لحظه اون فرد به فکر یکی دیگه باشه

چقد سخته شبو تا صبح نخوابی

و اون سرشو راحت روی بالش بذاره

چقد سخته که بالش از گریه هات خیس شه

و اون در حال پیامک با یکی دیگه باشه

چقد سخته .....!

خـــدایـا وقـتـی دلـتـــ مـیـــ گـیـره چـیـکـارمـیـ کـنـی؟

مـیـری یـه گـوشـه مـیـ شـیـنـی وگـریـه مـیکــنـی؟


هـی بـا نگـاتــ بـازی مـیــ کـنـی کـه یـادش بـره مـیـ خـواسـتـه گـریـه


کـنـه؟


یـه لـیـوان آبــــ مـیـخـوری کـه بـغـضـتـو بـفـرسـتـی پـایـیـن؟


یـادتــــ مـیـادکـه خـــدایـی وهـمـیـشـه بـایـد تـنـهـا بـاشـی؟


خـــدایـا نـمـیـدونـی مـن ایـن روزا چـقـدر خـــدا بـودم


فــرامــوش ڪــردنـتـــ بــرایـم مـثـل آبـــ خــوردن استــ ...

از همــان آبـهـایـے ڪــه مـیـپـرد تــوی گــلـو


خــفــه ات میــکنـد ...


از همان هایے ڪــه بــایــد ساعـت هـا سـرفـه ڪـنـے ...


از همــان هـایـے ڪــه بـی اختیــار اشـڪــهایـت را جـاری میـڪــند ...


حالت بدون مـن چطور است..؟!!

آرامتـری..؟شادتـری..؟دغدغه هایت کمتر شده..؟!.....


من حالم خوب است اما تو باور نکن...


من دل نگرانم و بـی تاب ...


و فقط یک سوال از درونم مرا به دار میکشد و


آن این است....چرا اینقدر راحت گذاشتی بِروم...؟



چقدر بی خبری سخته

چقدر سخته به فکر یکی باشی

و در اون لحظه اون فرد به فکر یکی دیگه باشه

چقد سخته شبو تا صبح نخوابی

و اون سرشو راحت روی بالش بذاره

چقد سخته که بالش از گریه هات خیس شه

و اون در حال پیامک با یکی دیگه باشه

چقد سخته .....!

خـــدایـا وقـتـی دلـتـــ مـیـــ گـیـره چـیـکـارمـیـ کـنـی؟

مـیـری یـه گـوشـه مـیـ شـیـنـی وگـریـه مـیکــنـی؟


هـی بـا نگـاتــ بـازی مـیــ کـنـی کـه یـادش بـره مـیـ خـواسـتـه گـریـه


کـنـه؟


یـه لـیـوان آبــــ مـیـخـوری کـه بـغـضـتـو بـفـرسـتـی پـایـیـن؟


یـادتــــ مـیـادکـه خـــدایـی وهـمـیـشـه بـایـد تـنـهـا بـاشـی؟


خـــدایـا نـمـیـدونـی مـن ایـن روزا چـقـدر خـــدا بـودم

جمعه 9 آذر 1391 - 6:13:44 PM

ورود مرا به خاطر بسپار
عضویت در گوهردشت
رمز عبورم را فراموش کردم